محل تبلیغات شما



تسلط بر خود از طریق کسب سه قوه ذهنی ایجاد می شود : اگاهی و طیب خاطر و صميميت.!!

اگاهی : اگاهی یعنی قدرت این که ادمی خودش قهوه جوش را ببیند و صدای پرندگان را بشنود . نه ان گونه که به او یاد داده اند . اگاهی جسمی یعنی ادراک اصیل همراه با تخیل اصیل .

اگاهی مستم زیستن در این مکان و در این زمان است نه در جاهای دیگر و نه در گذشته و اینده .  انسان اگاه زنده است . چون می داند چه احساسی دارد و در چه زمان و مکانی زندگی می کند . می داند بعد از ان که زیر خاک رفت در خت ها هنوز باقی خواهند بود . ولی او دیگر نیست که انها را تماشا کند . بنابراین می خواهد امروز تا انجا که امکان دارد از زندگی لذت ببرد .

طیب خاطر : طیب خاطر به معنای داشتن حق انتخاب است . یعنی ازادی در ابراز و انتخاب نوع احساس از میان طبقه بندی موجود .( احساس های والد -بالغ-کودک )

طیب خاطر یعنی رهایی .

رهایی از اجبار به انجام دادن بازی ها و داشتن احساس هایی که به او اموخته شده است .

صمیميت : صمیميت!! یعنی رابطه باز و بی شیله پیله و خود به خودی و صادقانه . وعاری از هر بازی یک انسان اگاه ورها ساختن کودک فهمیده و تباه نشده که در این مکان و و این زمان زندگی می کند . به تجربه نشان داده شده است که ادراک واقعی انفعال برانگیز است و بی شیله بودن ، محرک احساسهای مثبت و خوب است . به طوری که حتی صمیمت یک جانبه هم واقعا وجود دارد . چیزی که البته با نامی دیگر بین فریبندگان حرفه ای مشاهده می شود اینان می توانند شرکای خود را بدون اینکه خودشان درگیر شوند تسخیر کنند . برای اینکار اجازه می دهند که طرف در چشم انها نگاه کند و همه چیز را بی شیله پیله بگوید . در حالی که فریبننده. خواه زن باشد خواه مرد با احتیاط کامل فقط تظاهر به صمیميت متقابل می کند . از ان جا که صميميت،

از کارکردها ی کودک طبیعی است تنها موقعی به نتیجه مطلوب می رسد که هرگز بازی دران رخنه نکند . غالبا تطابق با تاثیرات والد است که ان را ضایع می کند . بیشتر نوزدان قبل از انکه وضع روحیشان الوده و ضایع شود محبت انگیزند . وتجربه نشان داده است که ماهیت اساسی صمیميت همین است .

در واقع رهایی تنها زمانی امکان پذیر است که شخص وارد مرحله تسلط برخود می گردد . یعنی دارای قو ه اگاهی و طیب خاطر و صمیميت می شود و این حزم و عزم را پیدا می کند که چه

قسمت هایی از اثار تعلیمات پدر و مادرش را حفظ کند و چه چیزهایی را کنار بگذارد . در بعضی از لحظات خاص در اوایل زندگی ، او تصمیم می گیرد که چگونه خود را با این تعلیمات تطبیق دهد . زیرا این تطابق طبعا طی سلسه تصمیماتی انجام می گیرد که ممکن است در اینده تغییر کند . چرا که هر تصمیمی تحت شرایط مساعد قابل برگشت است . یک نوع جدایی مسالمت امیز از پدر ومادر . به طوری که در هر فرصت مناسبی بتوان فارغ از احساس حاکمیت انان . از روی میل به دیدارشان رفت و با نیروی اراده و انتخاب اگاهانه زندگی را نوش جان کرد .

زندگی یعنی :

پر کردن زمان تا فرارسیدن مرگ یا بابا نویل . والبته اگر انتخابی در کار باشد ، با حداقل انتخاب در مورد نوع شغل در این انتظار طولانی .

اگاهی :

یعنی انسان از برنامه ریزهای گذشته در می گذرد

طیب خاطر :

یعنی از تمام رده بندیهای رفتار انسانی فراتر می رود و ازتمام بازیها لذت بخش تر است و ان صمی است .

در نهاد تمام مردم دنیا یک مایه عوضی بودن وجود دارد و هدف از تحلیل بازیها ان است که این مایه در پایین ترین سطح نگاه داشته شود . عوضی کسی است که شدیدا تحت تاثیر احساس های والد خود است . بنابراین جنبه بررسی اطلاعات بالغ و جنبه دمدمی بودن کودک در لحظات بحرانی دچار اختلال می شوند و این باعث بروز رفتاری نامناسب و نامتعادل می گردد . عوضی را نباید با بیمار مبتلا به اسکیزورفرنی سرگردان اشتباه کرد . چون این شخص هیچ گونه والد فعال ندارد و فعالیت بالغ او نیز بسیار اندک است بطوریکه دنیا و مشکلاتش را همواره از دریچه کودک مغشوش خویش می نگرد .

کتاب بازیها از دکتر اریک برن

 

ليلا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ویکتور فرانکل ، روانشناس معناگرا ، در کتاب ، انسان در جستجوی معنا " برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه را پیشنهاد می کند .

1- اگر انسان چیزی را خلق کند ، زندگی اش می تواند معنا داشته باشد . در اینجا انسان از خود سوال می کند .؟

من برای چه زنده هستم ؟

2- انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن می بیند . در اینجا انسان از خود می پرسد : من برای چه کسی زنده هستم ؟

3- انسان معنا را در بحبوحه مشکلات سنگین در می یابد : طرز بر خوردی که ما ان را نسبت به رنج انتخاب می کنیم .

در جایی که ما با یک سرنوشت غیر قابل تعقییر روبه رو می شویم ، مثلا یک بیماری لاعلاج ، مرگ یک عزیز ، یک موقعیت نا مید کننده و

زندگی را معنا می کنیم . در اینجا انسان از خود می پرسد : چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر و اجتناب نا پذیر نداشته باشم ؟.

ویکتور فرانکل معتقد است که درست در جایی که ما با یک موقعیت روبه رو می شویم که به هیچ وجهه نمی توانیم ان را تغییر دهیم . از ما انتظار می رود که خود را را تغییر دهیم ، رشد کنیم . بالغ شویم و از حد خود فراتر رویم .

"گوردن الپورت " در مقدمه کتاب فو ق الذکر از فرانکل می نویسد :" اگر زندگی رنج بردن است ، پس برای زنده ماندن ناگزیر باید معنایی در رنج بردن یافت .

اگر اصلا زندگی خود هدفی داشته باشد ، رنج ومرگ نیز معنا خواهد یافت .

اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد .

هر کس باید معنای زندگی خودش را خودش جستجو کند و مسولیت ان را بپذیرد . اگر موفق شود ، با وجود همه تحقییرها ، به زندگی ادامه خواهد داد .

 

موفق باشید .

لیلا حسین زاده . روانشناس عمومی

 


گاه اشخاص را می بینیم که از موفقیت فراوان و در سطح جهان برخوردارند اما فاقد عزت نفس هستند . به کسانی برمی خوریم که از شهرت و اعتبار فراوان برخوردارند و با این حال عمیقا ناراضی ، مشوش یا افسرده هستند . ممکن است در ظاهر باوری از خود توانمندی و حرمت نفس را به نمایش بگذارند ، ممکن است ظاهرا با عزت نفس به نظر برسند ، اما در واقع اینگونه نباشند . چگونه می توانیم این اشخاص را در ک کنیم ؟

اگر نتوانیم به عزت نفس برسیم نتیجه اش اظطراب ، نداشتن احساس امنیت خاطر و تردید و دو دلی است شرایطی درناک است و چون اینطور است اغلب از ان طفره می رویم . می خواهیم هراسهایمان را منکر شویم و ظاهر عزت نفس زا که در واقع ان را نداریم به نمایش بگذاریم . اینگونه ، عزت نفس کاذبی در خود ایجاد می کنیم .

عزت نفس کاذب توهم باور خود توانمندی و حرمت نفس را که در اصل وجود خارجی ندارد به نمایش

می گذارد . عزت نفس کاذب وسیله ای غیر منطقی به منظور کاستن از اظطراب و نداشتن احساس امنیت خاطر است ، می خواهیم جای عزت نفس واقعی را بگیرد اما این اتفاق نمی افتد .

بسیاری از اشخاص خواهان عزت نفس از راههایی هستند که موثر واقع نمی شود . به جای اینکه عزت نفس را از طریق اگاهی ، مسولیت و انسجام و همیت دنبال کنیم ممکن است با روشهای کسب شهرت ، کسب ثروت ثروت یا بهره برداری جنسی به این مهم برسیم . توجه داشته باشید که ثروت خود فریب دادن را پایانی نیست .

عزت نفس ، تجربه ای صمیمانه است که در عمق وجود اشخاص وجود دارد . عزت نفس ان چیزی است که درباره خود می اندیشیم و احساس می کنیم . چیزی نیست که دیگران در مورد ان برای من تصمیم بگیرند . ممکن است دیگرن در مقام تحسین من صحبت کنند ولی با این حال من خودم را موجودی بی ارزش تلقی کنم .

موجب کمال تاسف است که بسیاری از مردم برای رسیدن به عزت نفس به همه جا نظر می کنند جز به درون خویش و بهمین دلیل در این جستجوی خود ناکام می مانند

اگر عزت نفس این داوری در خود باشد که من مناسب و در خور زندگی هستم ، اگر خود را شایسته و ارزشمند بدانم ، اگر عزت نفس تجربه کردن باوری باشد که به خود اعتماد کنیم ، کسی جز من نمی تواند که این احساس را در خود ایجاد وان را حفظ کند .

منبع اصلی عزت نفس در درون ماست . مهم کاری است که ما می کنیم . نه اینکه دیگران چه می کنند . وقتی به عوامل بیرون از خود نگاه می کنیم و از ان ها احساس عزت نفس می طلبیم گرفتار تراژدی می شویم مطنا بهتر است با کسانی که از عزت نفس بالاتری برخوردارند معاشرت کنیم . کسانی که دوست عزت نفس ما هستند از کسانی که دشمن عزت نفس ما هستند برای معاشرت ترجیح دارند .

انسان موجودی اجتماعی است که دیگران روی او تاثیر می گذارند اما نفوذ پذیری اشخاص هرگز به یک اندازه نیست .

موثرترین راه رسیدن به ازادی بالاتربردن سطح  اگاهی است . هرچه شخص منابع درونی خود را افزایش دهد تاثیر عوامل بیرونی کمتر می شود لازمه این کار این است که به بدن خود گوش دهیم توجه به احساست خود را یباموزیم اندیشیدن برای خود را یادبگیریم .

لیلا حسین زاده کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی . وکارشناس روان شناسی عمومی

برگرفته از کتاب عزت نفس تالیف ناتانیل براندن .

 


اول اینکه ما باید سنخ روانی خودمان را بشناسیم و تا حد امکان طبق ان زندگی کنیم .

بسیاری از شادی ها و ناشادی های ما به این دلیل است که دست اندر کار رشته تحصیلی یا شغل و حرفه یا نقش اجتماعی هستیم که با سنخ روانی ما همخوانی ندارد .

دوم اینکه بدانیم داشتن رضایت درونی وما همیشه با موفقیت همراه نیست . اگر می شد هردوی این ها را با هم داشته باشیم ، خیلی خوب بود . اما گاهی بین این ها تعارض پیش می اید . بنابراین باید از قبل این سنگ ها را با خودمان بکنیم که اگر زمانی تعارضی بین این دو پیش امد . ترجیح می دهیم رضایت درونی را فدای موفقیت کنیم یا موفقیت در ان زمینه را فدای رضایت درونی ؟

سوم اینکه بدانیم تا وقتی در مورد داوری های دیگران نسبت به خودمان بی اعتنا نیستیم . در زندگی روی خوش نمی بینیم . انسان به میزانی که نسبت به داوری های دیگران نسبت به خودش بی اعتناست ، می تواند را ه مخصوص خودش را برود .

نکته چهارم اینکه سعی کنیم کمال گرایی منفی را از وجودمان ریشه کن کنیم . ما باید بپذیریم که با کار ناقص را شروع کردن و روز به روز از نقص کار کاستن است که می توانیم کم کم به مرزهای کمال نزدیک شویم .

گاهی ما تصورمان این است که مردم کار ناقص می کنند اما من نباید بکنم . و این نگرش ها خیلی وقت ها مانع شروع کردن کار می شود و لسترس زیادی را به ما تحمیل می کند . باید به جای کمال گرایی " بهتر گرایی را داشته باشیم .

نکته پنجم اینکه باید نسبت به هماهنگی درونی ارا و نظرتمان و ایجاد تعادل در ابعاد مختلف زندگی حساس باشیم .

ونکته اخری اینکه: بدانیم ما همیشه از چیزهایی که جزو قوانین حاکم برجهان نیستند ، ضربه می خوریم . چون ان را اساسا به نادرست جزوه قوانین حاکم برجهان دانسته ایم . وقتی چیزی را که در واقع قانون نما یا شبه قانون است در ذهنمان قانون فرض کرده ایم از ان ضربه بزرگی می خوریم . ذهن ما باید تابع واقعیت ها شود .

وقتی کسی می گوید افسرده هستم چون دوست بیست ساله ام به من خیانت کرده است . انگا ر یکی از قوانین ذهنی اش این بوده که هیچ دوستی در این جهان ممکن نیست که به دوستش خیانت کند . وهیچ روانشناس اجتماعی و جامعه شناس این را از قوانین حاکم بر مناسبات انسانی تلقی نکرده است . وقتی این شبه قانون ها به سنگ واقعیت می خورند . مثل ظرف بلورین می شکنند و ان وقت است که ما عمیقا احساس ناخوشی و ناشادی و رنج می کنیم .

لیلا روانشناس عمومی .

 


بعضی از ما برای دوری از افکار واحساسات نا خوشایند ، منطقه امنی پیدا کرده ایم و تمایل نداریم پا را از ان فراتر بگذاریم . بعضی دیگر احساس سر در گمی می کنیم و نمی دانیم چطور رضایتمندی بیشتری را تجربه کنیم . بخش اعظم مشغله هایی که برای خودمان ایجاد کرده ایم برای ان است که حواسمان پرت شود و افکار واحساسات دشوار را تجربه نکنيم . بعضی هم می دانیم انجام چه کارهایی ما را از صمیم قلب راضی می کند ، اما از این کارها انچنان دور شده ایم که حتی فکر کردن به ان هم وجودمان را به اتش می کشد به این ترتیب زندگی مان را روز به روز تهی تر می کنیم و معنا و سرزندگی را از دست می دهیم . حال تصور کنید می خواهیم به سفری پیش برویم که با برداشتن هر قدم احساس  رضایتمندی و سرزندگی بیشتری کنیم . برای این سفر . ابتدا به یک قطب نما یا جهت یاب نیاز داریم . لازم است بدانیم چه مسیری را در پیش بگیریم و چه قدمهایی برداریم . در رویکرد مبتنی برپذیرش و پایبندی ، به این قطب نما که لحظه به لحظه رفتار ما را هدایت می کند {{{{ارزش }}}}}} می گویند .

ارزش صفاتی کلی هستند که نشان می دهند دوست داریم چه جور انسانی باشیم و در جنبه های مختلف زندگی رفتارمان چگونه باشد . ارزش ها بایدها و نبایدها یا قوانین و مقررات نیستند و درست یا غلط ندارند . بلکه بیانگر سلیقه ما هستند . رفتار کردن براساس ارزش هایی که انتخاب می کنیم به ما احساس سرزندگی و رضایتمندی می دهد و تمایل پیدا می کنیم روز به روز این رفتار را افزایش دهیم .

مهم این است بین ارزش ها و اهداف تمایز قایل شویم . .

اگر ارزش ها را مسیری بدانیم که در سفر به سوی زندگی با معنا و سرزنده در پیش گرفته ایم ، اهداف نقاطی هستند که در طول مسیر از ان ها عبور می کنیم . ما براساس ارزش هایمان رفتار می کنیم ولی به ان ها نمی رسیم . اهداف نقاطی هستند که در طول مسیر از ان ها عبور می کنیم . کسی که ماجراجویی برایش ارزشمند است همواره می کوشد  از روی ماجراجویی رفتار کند و هیچ جایی نیست که احساس کند انتهای ماجرا جویی ست . بلکه برای او ماجرا جویی مسیری بی انتهاست و پایانی ندارد .

همین فرد ممکن است به عنوان اولین هدف در مسیر ماجراجویی ، انتخاب کند که اخر هفته را در یکی از مناطق دور افتاده ایران سفر کند

از انجایی که ارزش ها مسیر هستند با هر قدمی که برمیداریم ، یک قدم به انسانی که می خواهیم باشیم نزدیک تر می شویم . و احساس رضایت بیشتری را تجربه می کنیم . در حالی که اگر اهدافمان بدون توجه ارزش هایمان تعیین کنیم ، ممکن است وقتی به ان ها رسیدیم جذابیتشان را از دست بدهند . چون نمی دانیم این همه تلاش برای چه بوده است . یا پیش رویمان اهداف بهتری را می بینیم که هدفی را به ان رسیده ایم کم اهمیت جلوه بدهند .

مشکل دیگر زندگی با تمرکز بر اهداف وقتی بروز می کند که به ان ها نمی رسیم و دچار سرخوردگی و نامیدی می شویم . اما اگر تمرکز ما روی مسیر یا همان ارزش ها باشد دیگر دغدغه رسیدن نداریم و با هر قدم احساس سرزندگی مان بیشتر می شود . یک تمرین خوب برای پیدا کردن ارزشها

این است که سخنرانی مجلس ترحیم خود را بنویسیم و ببینیم دوست داریم زندگی مان صرف چه چیزهایی شده باشد . این نشان می دهد امروز انجام چه رفتارهایی ما را به انسانی که می خواهیم  باشیم ( مهربان . صبور . مردم دار .پر تلاش . و) شبیه تر می کند  وتا نفس می کشیم و فر صت داریم این چنین رفتار کنیم .

یادمان باشد وقتی تصمیم می گیریم براساس ارزشهایمان زندگی کنیم ، همه درها به رویمان باز نمی شود و همه مشکلات از پیش رویمالن کنار نمی روند . باز هم با افکار واحساسات دشواری روبرو خواهیم شد که گرفتار شدن در ان ها می تواند سد راهمان شود . برای ماندن در مسیر ، نیاز به یادگرفتن و تمرین مهارت هایی داریم که ظرفیت تجربه کردن چنین افکار و احساساتی در ما بیشتر شود .


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها